روزی بودوروزگاری.یک روز فصل های سال باهم دعوایشان شده بود که کدام یک بهتر از همه شان هستند.هر کدام از فصل ها از خودشان دفاع میکردند و فقط خودشان را انتخاب میکردند و بگو و مگو های عجیب و غریبی راه فتاده بود. بهار میگفت:«من بهترم و من بهترم.فقط خودم.چونکه عید نوروز دارم و13 بدر هم درون من است و تعطیلی اوّل سال دارم و آغاز سال با من است.من شکوفه و طبیعت قشنگ دارم و همه جا را سرسبز و قشنگ میکنم و جشن و شادی ها از من است و بهترین اسم را دارم.بهار.من بهترم و من بهترم.»هرکدام از فصل ها یک جوری صحبت میکردند که انگار که فقط خودشان درجهان بهترینند و بقیه هم نخود فرنگی هستند!! فصل های دیگر هم حرفهای بهار را قبول نداشتند و فقط منتظر بودند که نوبت به خودشان برسد. بعد هم تابستان لجباز هم میگفت:«من هوای گرم دارم.فصل استخر در من است.من میوه های خیلی خوشمزه ای دارم و تعطیلی مدارس درون من است.من بهترم و من بهترم.حرف رو حرف من نباشه.بقیه تان هم نخود فرنگی هستید.»پاییز  از خط قرمز گفت:«من از همتون بهترم و شما نخود غیر فرنگی هستید و حرف رو حرف من هم نیست.من آغاز مدارس هستم.برگهای رنگ و بارنگ و خِش خِش کُنون از من است.من سرما خوردگی دارم و شب یلدا هم از من است و 30 روز دارم.چی فکر کردین پس!!»زمستان هم که دیگر عصبانی شده بود و به کرونا مشکوک میزد گفت:«من از همتون بهترم فکر کردین میتونین در مقابل من مقاومت کنین؟؟ همتون در مقابل من ماشین فرسوده  شده هستین!من با همتون فرق دارم.کرونا که از من شروع شد.من مناسبتهای رسمی زیادی دارم و 29 روز دارم و هر4سال یک بار سال کبیره دارم.من برف و یخ و برف بازی  و آدم برفی هم که دارم.فصل آخر سال هم که هستم.چهارشنبه سوری هم که دارم.دیگه بیشتر از این چی میخواین؟؟؟؟؟؟؟؟از این بیشتر هم مگه داریم؟؟؟»واقعاً چه دعوایی بین این چهارفصل اتّفاق افتاده!!ای داد بیداد!بهار که عصبانی شده بود،به زمستان گفت:«ما ماشین فرسوده ایم؟ اگه اینجوریه تو هم بَرفَکِ تلویزیون هستی. درضمن ما ویژگی های بیشتری هم میخوایم.»ماه های فصل هاهم که از این ماجرا خبر دار شده بودند،با خورشید تماس گرفتند و ماجرا را تعریف کردند و خورشید هم گفت:«ای وای برمن!الان میام اونجا ببینم داره چه اتّفاقی می افته.اومدم.»و بعد هم یک هواپیما گرفت و مثل جِت به سراغ فصل ها رفت.وقتی که خورشید به دعوای فصل ها رسید،بهار ماجرا را برای خورشید تعریف کرد و گفت که او بگوید کدام یک از فصل ها بهترند؟؟»خورشید هم گفت:«سلام بر همگی.همه تان بهترینید و هرکدام یک ویژگی خاصّی دارید و اگر میخواهید خودخواهی کنید،حداقل نوبتی نوبتی جایتان را عوض کنید.اگر هم میخواهین دعوا کنید بفرمایید از مدار فصل های من بیرون!حالا تصمیم گیری کنید.»خورشید یک جوری حرف می زد که انگار مثل حکیم داستان قبلی است!فصل ها هم گفتند:«نه خورشید!اینگونه نمیشود.خودت انتخاب کن.واگر نه ما قهر میکنیم و میرویم.»خورشید هم گفت:«اصلاً هیچکدامتان خوب نیستید.انقدر حرف دَر نَیارین برای من دیگه.زندگیتون رو بکنید.»وبعد هم خورشید رفت.خورشید که رفت،ماه ها دست به کار شدند و شاهد دعوا شد.فروردین گفت:«اگر میخواهید اینگونه دعوا کنید هر سال یکی تان در اینجا زندگی کنید و نوبتی نوبتی به سیّارات دیگر بروید و هروقت نوبتتان شد برگردید.»اردیبهشت و خرداد هم گفتند که ماهم حرف فروردین رو قبول می کنیم و نظری نداریم.تیر و مرداد باهم گفتند:«به نظر ما اصلاً فصل نداشته باشیم و فقط ماه ها در اینجا زندگی کنند و فصل هاهم بروند و به کار وزندگیشان برسند.و شهریور هم همین حرف را تأیید کرد و حرفی هم نداشت.مهر هم گفت:«به نظر من اصلا این ماجرا را وِل کنید و زندگیتان رابکنید.»آبان و آذر هم حرفی نزدند و این را تأیید کردند.بهمن هم درآخر گفت:«به نظر من یک فصل را به نام بی تی پی زی اختراع کنیم یعنی بهاروتابستان و پاییز و زمستون و اینکه هرسال یکی از این قوانینی که ما،ماه ها گفتیم اجرا روی این ماه شود.» دی و اسفند هم همین حرف را با سرتکان دادن تأیید کردند.خورشید هم که از این ماجرا خبردار شده بود به فصل ها یک پیام صوتی فرستاد و گفت:«به نظر من هم حرف بهمن بهتراست.همین کاررا بکنید و اگر نه بیرووووووووووون.»فصل ها و ماه ها هم همین کار راکردند و دعوای فصل ها به خوشبختانه پایان رسید.

 

 

 

 

پایان داستان نهم

تا داستان بعدی خدانگهدار

tanzestoon.blog.ir