روزی بود وروزوگاری.یک روز که این  ویروس مشهور  کرونا به شهر ی که از قبل ویروسی بود یعنی شهر گربه ها، تشریف آورده بود و اخبار هم اعلام کرده بود که بایدخودتان را قرنطینه کنید؛گربه ها هم که به اخبار روز خیلی اهمّیت میدادند،از خانه تکان نمی خوردند و همیشه توی گوشی و کامپیوتر هایشان بودند و هر دقیقه سفارش اینترنتی ثبت میکردند و این یعنی یک قرنطینه ی واقعی!ولی این قرنطینه از بیرون رفتن بهتر بود!؛چونکه گربه ها همینطور در خانه هایشان می خوردند و میخوابیدندو در فضای مَجازی،چه پُست های عجیب و غریبی که نمی گذاشتند!فیلم ها هم که تلویزیون را پُر کرده بود،موقعی که حوصله شان سر میرفت،کانال های تلویزیون را اینور و آن ور میکردند.؛ولی جای خنده دار اینجاست که هر دوروز یک بار که روی ترازو میرفتند،میدیدند که همنطور 20 کیلو 20کیلو وزن اضافه میکنند و ترازوهایشان هم بعد از نشان دادن وزن،یک علامت تعجّب به کنار وزن ها اضافه میکردند!یعنی ابراز نگرانی!!!این کرونا هم که از این ماجرا خبردار شده بود،خیلی خوشحال شده بودو هرروز زنگ یکی از خانه های گربه هارا میزد تا ببیند کسی میخواهد ویروس بگیرد یانه!به حق کار های نکرده!..گربه های بزرگ یعنی رئیس های شهر هم که ناراحت بودند کرونا آمده،هرروز با «ماسک و دستکش و الکل و سم و ژل ضدعفونی کننده و شیشه شور و آب جوش و صابون و شامپو و وایتکس و پورد ماشین لباسشویی و......»وسایل ضدعفونی کننده ی دیگر به بیرون از خانه هایشان میرفتند و همه جای شهررا ضدعفونی میکرد ولی گربه های شهروند میگفتند که این کاررا نکنید ما داریم توی قرنطینه خوش میگذرانیم؛ولی گربه های رئیس به کار خود ادامه میدادند ولی کرونا که لجبازی میکرد و حرف گربه های شهروند را گوش میکرد و دست بردار از شهر گربه ها نبود.گربه  رئیس های شهر  هم که از این همه ابراز خوشحالی از کرونا و قرنطینه جوشیده بودند،یک روز در اخبار اعلام کردند که انقدر به گربه های بزرگ شهرتان نگویید که بیخیال کرونا شوند؛ولی گربه های شهر هرروز و هرشب موقع ضدعفونی کردن شهر به گربه های رئیس فقط یک جمله میگفتند و این جمله از این قرار بود:«بسّه دیگه!همه جا بوی مواد ضدعفونی گرفت.ما کرونا رودوست داریم،بهش احترام میزاریم هرروز هم 20 کیلو وزن اضافه میکنیم و هرروزهم بهش پیام میدیم دوستت داریم.!!»کروناهم که از این جمله ی گربه ها خوشش می آمد،همچنان با گربه های  مهم شهر لجبازی میکرد و از شهر گربه ها نمی رفت!افراد مهم شهر  هم که از کرونا ی لجباز خسته شدند،در اخبار اعلام کردند که کرونا که نمیرود،ما میرویم به شهر دیگر.و گربه های رئیس شهر به شهر دیگر رفتند ولی گربه های شهروند که هزاران کیلو به وزنشان اضافه شده بود،دیگر از دَر خانه شان رَد نمیشدند و در همان شهر خودشان ماندند و به قرنطینه ی 20 کیلو 20 کیلو وزن اضافه کنانشان ادامه میدادند! و خرید اینترنتی و فضای مجازی وخواب و خوردن،ادامه میدادند!گربه های رئیس شهر  که گربه های شهر را درشهری که خودشان رفته بودند،نمی دیدند،به آنها زنگ زدند ولی این جواب را شنیدند:«از بس که قرنطینه رو رعایت کردیم،دیگه از در خونه رد نمیشیم و قرنطینه رو هم ادامه میدیم!»ولی کرونا همچنان در شهر گربه ها مانده بود.چندتا از گربه های فامیل به گربه هایی که فامیل آنها بودند باهایشان زنگ زدند و گفتند که خونه هایشان را روی سر کرونا بریزند و خودشان هم بیرون بیایند و به شهری که فامیلهایشان آمدند،بروند.وهمین کاررا کردند؛ولی کرونا بازهم از زیر اون همه آوار بیرون آمد و در بدن گربه ها رفت و گربه های شهر گربه هاهم به کرونا مبتلا شدندو چونکه دیگر خانه ای هم نداشتند،همیشه به خواب رفتند و دیگر هم بیدار نشدند و کروناهم همیشه درونشان ماند!!!!

 

 

 

 

 

 

پایان داستان دهم

تا داستان بعدی خدانگهدار